warranted

warranted ppl adjective. ['wɒr(ǝ)ntɪd]

warrant :
حکم قانونی
اختیار، مجوز، اجازه قانونی، اجازه کتبی، تعهد کردن، ضمانت کردن کسی، سند عندالمطالبه، گواهی کردن، تصدیق کردن، تضمین کردن، گواهی، حکم، مجوز، حق، اجازه نامه، حکم کتبی، حواله، سند، رسید، حکم بازداشت، مهندسی: مجوز، بازرگانی: حواله، گواهی، نظامی: حکم
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
warranted ppl adjective. ['wɒr(ǝ)ntɪd] E17.
[formed as WARRANTABLE + -ED1.]
1. Permitted by law or authority; authorized, justified, sanctioned. E17.

2. Provided with a legal or official warrant; guaranteed; spec. (of an officer) holding a rank by warrant. M18.

Earlier in UNWARRANTED.

[TahlilGaran] English Dictionary


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.