winded

تلفظ آنلاین

winded /ˈwɪndəd, ˈwɪndɪd/ adjective

wind :
باد
پیچیدن، پیچ دان، کوک کردن (ساعت و غیره)، انحناء، انحنا یافتن، حلقه زدن، چرخاندن، قدرت تنفس کامل، نفخ، باد خورده کردن، درمعرض باد گذاردن، از نفس انداختن، خسته کردن یا شدن، عمران: باد، زیست شناسی: باد، ورزش: سمت وزش باد، فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
ارسال ایمیل

▼ ادامه توضیحات دیکشنری؛ پس از بنر تبلیغاتی ▼

نسخه ویندوز دیکشنری تحلیلگران (آفلاین)بیش از 350,000 لغت و اصطلاح زبان انگلیسی براساس واژه های رایج و کاربردی لغت نامه های معتبر به صفحه تحلیلگران در Instagram بپیوندیددر صفحه اینستاگرام آموزشگاه مجازی تحلیلگران، هر روز یک نکته جدید خواهید آموخت.
winded /ˈwɪndəd, ˈwɪndɪd/ adjective
unable to breathe easily, because you have been running or you have been hit in the stomach

[TahlilGaran] Dictionary of Contemporary English


TahlilGaran Online Dictionary ver 19.0
All rights reserved, Copyright © Alireza Motamed 2001-2025.